سیب و قانون

در جست و جوی عدالت

سیب و قانون

در جست و جوی عدالت

سرزمین یا قلمرو را به عنوان عنصر مادی، مهم ترین رکن متشکله کشور دانسته اند.قلمرو حیطه  سیاسی دولت را معین می کند و محدوده فرمانروایی آن دولت را مشخص مینماید . اصل حاکمیت سرزمینی در زمره اصول حقوق بین الملل مبین آن است که  اعمال حاکمیت داخلی و بین المللی هر حکومت تنها درمحدوده زمینی ، دریائی و هوائی خود متصور است  و بیش از آن به خاطربرابری حاکمیت سایر حکومت ها اقتداری ندارد. حفظ کلیت قلمرو کشور مهم ترین توجه دولتها و ملت ها را به خود اختصاص داده است.

قلمرو محدوده‌ اعمال قدرت سیاسی یا حاکمیت سرزمینی هر کشور است که به وسیله مرز تعیین می شود؛ در واقع مرز حد فاصل قلمرو دو یا چند کشور همجوار را معین می‌کند تعیین قلمرو زمینی و دریائی هر کشور باعث مشخص شدن قدرت اقتدار داخلی است.

از دیرباز اختلافات تعیین قلمرو از مسبب بروز تنش و جنگ میان کشورهای همجوار بوده است . در راستای حل این اختلافات روش های مختلفی مورد استفاده و پیشنهاد قرار گرفته اند؛ به عنوان مثال در مورد مرزهای دریائی معمولا با تصمیم یکجانبه مرز تعیین شده است و یااختلافات مرزی با منعقد کردن معاهدات دو جانبه بین کشورهای همسایه حل و فصل شده است و یا ارجاع به دیوان بین المللی داوری.

ایران وفق قراردادهای بین المللی قلمرو شناخته شدة بین المللی دارد . مرزهای طبیعی و مصنوعی قلمرو حاکمیت جمهوری اسلامی ایران را مشخص می نمایند. مرزهای زمینی ایران، با استفاده از حدود هندسی تحدید شده اند و با استفاده از مصنوعاتی نطیر سیم خاردار و تیرک و دیوار حیطه قلمرو ایران معین شده است و به این ترتیب در رابطه با مرزهای زمینی صرف نظر از ادعای کذب امارات بر جزایر سه گانه ایران در خلیج فارس، در دیگر موارد مرزهای زمینی ایران با کشورهای همسایه کاملا مشخص شده است .

در دنیای امروز و به علت روابط و مناسبات موجود، کشورهای همسایه قادرند مرز بندی های موجود را که به دلایل طبیعی، سیاسی و یا نظامی و اقتصادی، برایشان مشکل آفرین است، با استفاده از قرار دادهای دو یا چند جانبه تغییر دهند . تمایل به تغییر خطوط مرزی با دو فرض رغبت به تجمیع و تجزیه قابل تصور است ؛ پدیده هایی که به ترتیب در اتحادیه اروپا و شوروی سابق ملموس است که در هر دو حالت رجوع به مرزهای اولیه امری بدیهی است.که این امر جز با رجوع به سابقه تاریخی مقدور نمی باشد.

بر اساس اصل نهم قانون اساسی  در جمهوری اسلامی، وحدت و تمامیت ارضی کشور مقارن است با آزادی و استقلال ایران. این مسائل از یکدیگر تفکیک ناپذیرند و حفظ آن ها وظیفه ی دولت و آحاد ملت است. هیچ فرد یا گروه یا مقامی حق ندارد به نام استفاده از آزادی به استقلال سیاسی، فرهنگی ، اقتصادی و نظامی و تمامیت ارضی ایران کمترین خدشه ای وارد کند و هیچ مقامی حق ندارد به نام حفظ استقلال و تمامیت ارضی کشور ، آزادی های مشروع را هرچند با وضع قوانین و مقررات سلب کند.

وفق اصل هفتاد و هشتم قانون اساسی، هر گونه تغییر در خطوط مرزی ممنوع است مگر اصلاحات جزئی با رعایت مصالح کشور به شرط اینکه یک طرفه نباشد و به استقلال و تمامیت ارضی کشور لطمه نزند و به تصویب چهار پنجم نمایندگان مجلس شورای اسلامی برسد.

با این وصف تغییر ناپذیری حدود مرزی به صورت اصل و تغییرات اندک بعنوان استثناء پذیرفته شده است ، طبیعی است که  بجز در موارد ضروری، امکان تغییر در خطوط مرزی وجود ندارد. اما حتی اگر تغییر خطوط مرزی الزامی باشد نیز مرعی دانستن چهار شرط ضروری است. جزئی بودن تغییرات، رعایت مصالح کشور، دو جانبه بودن تغییرات و عدم بروز لطمه در تمامیت ارضی و تصویب چهار پنچم نمایندگان مجلس شورای اسلامی.

مراد از تغییرات جزئی درخطوط مرزی، عدم اصلاحات اساسی در مرزهاست . رعایت مصالح کشور نیز بدین مفهوم است که تغییرات میبایست در بستر شورای عالی امنیت ملی بررسی شده و در چارچوب سیاستهای کلی نظام دنبال شود. برای رعایت تقابل نیز ضروری می نماید که اگر ایران وجبی از محدوده ایران را به همسایة مجاور واگذاری کند باید به ازایش به ایران واگذار شود. بدین ترتیب منفعت دو جانبه شرط اساسی این اصلاحات جزئی است . بدیهی است که تغییرات جزئی صرف نظر از اندازه می بایست متعادل نیز باشد و اراضی و یا رودخانه ای که به مورد مبادله واقع می شود، از لحاظ بهره وری برابر تلقی شود.

به علاوه مسلم است که قانون اساسی با توجه به نقش مجلس شورای اسلامی، آنرا  شایسته ترین نهاد برای نظارت بر تغییرات جزئی سرحدات شناخته است و موافقت حد اکثری نمایندگان ملت را شرط این مهم قرار داده است.

از دو هزار سال قبل از میلاد مسیح تاکنون خلیج پارس، جزایر، بنادر و سواحل شمال و جنوب آن قلمرو حکومت‌های ایران بوده است. نقشه‌های حکومت های هخامنشیان، اشکانیان و ساسانیان، منقوش بر سنگ‌نوشته‌ها، نام‌های  پارسی این مناطق اشاره شده در بیش از 23 نقشه رسمی که توسط دولت‌های غربی در قرون گذشته به چاپ رسیده، نامه‌های رسمی حکومت‌های مختلف ایران‌ و اسناد و کتاب‌های تاریخی، تعلق این خلیج را به ایران به خوبی به اثبات می‌رسانند.

خلیج پارس و جزایر آن از زمان ایلامیان و در دوران سلطنت شیلهک این شوشیناک در 1170 سال قبل از میلاد مسیح تحت سلطه این سلسله بوده است. در زمان مادها نیز خلیج پارس و جزایر آن در زمره ساتراپ (ایالت) چهاردهم حکومت ماد به نام درنگیانه بوده و در دوران هخامنشیان بر اساس بند ششم ستون اول کتیبه بیستون جزء استان پارس بوده است. به علاوه در زمان اشکانیان خلیج و جزیره هاى پارس تحت حکومت ایرانیان بوده است و در دوران ساسانیان نیز در قلمرو ایران و شهر اردشیر از استان پارس و جزء پادکیسان نیمروز بود. بعد از ورود اسلام به ایران و در دوران حکومت آل بویه بنادر و جزایر سراسر کرانه هاى خلیج فارس تحت حکمرانی این حکومت بوده است.

 این فرمانروایى و اقتدار مستدام بود تا سال ۱۸۱۹ که بریتانیا به بهانه حفظ امنیت خلیج پارس از اعراب بادیه نشین جنوب خلیج، در راه تثبیت سلطه خود، قراردادى را تحت عنوان صلح جاویدان را به امضا سران کشور های اطراف خلیج رساند که به موجب آن بریتانیایى‌ها توانستند به بهانه مبارزه با دزدان دریایى و حفظ امنیت خلیج پارس مداخله کنند. در سال ۱۸۱۹ میلادى بریتانیا در پى این کوشش‌ها جزایر ابوموسى و تنب بزرگ و کوچک را که از روزگار کهن در تملک ایران و جزو لاینفک خاک آن بود به اشغال خود درآورد. اما حتی در نقشه های وزارت جنگ بریتانیا نیز در این دوران همچنان مالکیت ایران بر خلیج پارس و جزایر آن مورد تصدیق واقع شده است.

در سی ام نوامبر 1971 ایران توانست اقتدار خود بر خلیج پارس و جزایر آن بازیابد. پس از آن، چند کشور عربی از جمله لیبی، عراق و یمن، در دسامبر 1971 به شورای امنیت سازمان ملل شکایت کردند و شورای امنیت دعوی را برای همیشه مختومه اعلام نمودو حاکمیت ایران را به رسمیت شناخت. اما هم اینک امارات متحده عربى پس از 41 سال بر ادعاهاى واهی خود بدون مبانی حقوقی و سیاسی اصرار می ورزد. به علاوه کشور با امارات هم زمان با ادعاهای واهی خود، در حال احداث جزایر مصنوعی در خلیج پارس می باشد، امری که نه تنها حیات زیستی را در خلیج به خطر می اندازد بلکه اراضی و دریای سرزمینی این کشور را افزایش می دهد، و دولت ایران علی رغم الزامات قانون اساسی، همچنان منفعل و ساکت است.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ شهریور ۹۳ ، ۱۱:۲۷
مریم روح بخش

سبک من شیوه خاصی است که به انسان و اخلاق و عرفان بیشتر نزدیک است تا به منطق خشک حقوقی ،در جاهایی که من نیت داشتم کار فقهی انجام دهم کاملاً کار فقهی و اصولی کردم اما پیوسته اعتراف میکنم که این کارها را بعنوان ابزاری مطرح بوده ،صرفاً برای رسیدن به عدالت نه اینکه من عنانم را به دست قواعد حقوقی و منطق بسپارم.
آن دردی که من در خود احساس میکنم در دیگران کمتر دیده ام ؛
هدف من این است که هر گامی که در زندگی برمیدارم ستیزی باشد با ظلم و گامی بسوی عدالت
آسودگی ام از این است که هیچگاه حرمت قلم را نشکسته ام و برای خشنود این و آن و یا از راه دشمنی و به طمع جاه و شهرت سخنی نگفته ام که از آن شرمسار باشم .
هرچه سایقه غیر خواهی و ستیزه با ظلم و غرور و گمراهی و تعصب است ،پاسخی است به ندای وجدان که اندیشه ام در آن تاریخ شایسته گفته میدانسته است
ما هم به منطق احتیاج داریم منتها آن را به عنوان ابزار بکار میبریم پس برای اینکه ابزار را بشناسیم آیینه خوبی است.

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ شهریور ۹۳ ، ۰۹:۲۸
مریم روح بخش


شاید می بایست اساس و پایه دموکراسی را در یونان باستان جست و جو نمود، رابطه ی بین شهروندان با زمامداران در تمدن های یونانی و مشارکت سیاسی مستقیم آنان نه تنها از طریق تعیین نماینده، که با حق مشارکت مستقیم سبب شد که حتی پس از اضمحلال حکومت آتن و شکل گیری امپراتوری های اروپایی نیز سیر تکاملی خود را ادامه داد، پرداختن به حقوق شهروندی و استمرار این سیر تا اعلامیه ی استقلال آمریکا و اعلامیه حقوق بشر و شهروند فرانسه پس از انقلاب کبیر و طی روند تکاملی به سوی صدور اعلامیه جهانی حقوق بشر، از اهمیت زیادی برخورداراست. این اهمیت ناشی از این است که حقوق شهروندی شکل گرفته در سیر تکاملی مزبور را به وصف حقوق بشر متصف کرده و به آن خاصیتی جهانی می دهد و به بشر، بدون توجه به هرگونه وجوه تفکیک یا تبعیض دیگری می نگرد. به عنوان مثال در اصل ۱۳۳ اعلامیه ی حقوق بشر و شهروند فرانسه، اشعار داشته شده که مقاومت در برابر ستم، نتیجه و ناشی از سایر حقوق انسانی است و در اصل ۱۳۵ عنوان شده که هنگامی که حکومت حقوق مردم را مورد تجاوز قرار دهد، شورش برای همه یا بخشی از مردم در زمره ی مقدس ترین حقوق و واجب ترین تکالیف است. ملاحظه می شود که درج اصول فوق در اعلامیه ای که در سال ۱۷۹۳ میلادی صادر شده، نتیجه استمرار منطقی وضعیتی است که وجدان عمومی جامعه ی اروپایی از دیرباز با آن خو گرفته است. به عبارتی اساس تدوین مواد و اصول موضوعه در زمینه ی حقوق فردی، محدود کردن ماهیت توسعه طلب و احیانا ستم گر قدرت است که اگر بی مهار و سد و بند رها شود ممکن است فرد را که غایت اصلی قوانین است، فدای مصلحت و امیال قدرت سیاسی کند.

اما با وجود شناسایی غرب از آتن به عنوان نخستین جامعه دموکراتیک معتقد به حق مقاومت باید اذعان  داشت که پیشینه ی فوق در تمدن پارسی و در سلسله ی هخامنشی با غنای بیش تری نسبت به تمدن یونانی وجود داشته است. ابداع پدیده ی شهروندی ریشه در این واقعیت دارد که در تمدن یونانی همه ی مردم از حقوق عمومی بهره مند نبودند و این حق، محصور در اقلیتی بوده که واجد این حقوق محسوب می شدند و فقط آنان شهروند شمرده می شدند؛ اما در ایران باستان از آنجا که هیچ گونه دیگراندیشی درباره ی مردمان یک روستا با شهر یا پایتخت نبوده است، این واژه پدیدار نشد.  با این وجود بعد از قدرت گیری زرتشتیان در عصر ساسانی طبقه بندی در جامعه ایران رواج پیداکرد و در عصر صفوی به اوج خود رسید؛ بنابراین شناخت دموکراسی و  در ایران با وجود سابقه ای غنی تر و قدیمی ترمورد اضمحلال واقع شد.

به هر تقدیر اعلامیه استقلال هلند و اعلامیه استقلال امریکا و اعلامیه حقوق بشر و شهروندی فرانسه که جایگاه برجسته‌ای در تحولات شناخت حقوق بشر به خود اختصاص داده‌اند، در پی‌ریزی حاکمیت ملی و انتقال قدرت تصمیم گیری از پادشاه به شهروندان نقطه عطف به شمار می‌روند. در حقیقت در پرتو نگاه جدید به مفهوم حاکمیت، رعایا به مقام شهروندی ارتقاء پیدا کردند و در کنار تعهدات و وظایف از حقوق اجتماعی قابل حمایت بهره‌مند شدند .

با آغاز قرن بیستم و سرعت روند شناخت حقوق مسلم بشر، اسناد جهانی بروز یافتند. در میثاق جامعه ملل تضمین آزادی وجدان و دین توسط دولت ها ضروری دانسته شده  نباید هیچ محدودیتی جز آنچه برای حفظ نظم و اخلاق ضرورت دارد به وجود بیاورند. در منشور سازمان ملل متحد به صورت اجمالی به حمایت از حقوق بشر و آزادیهای اساسی و وظیفه دولتها در رعایت و اعمال آن اشاره شده و تساوی همه افراد فارغ از جنس و زیان و مذهب و غیره به رسمیت شناخته شد اما پرداخت مفصل به مساله حقوق بشر را به اعلامیه ای مستقل واگذار کردند و اینگونه بود که اعلامیه جهانی حقوق بشر با سرپرستی خانم روزولت به تصویب رسید. در این اعلامیه  به مسلم بودن حـق آزادی بیـان تصریح شده است و عنوان داشته اند که هر کس حـق آزادی عـقیده و بیـان دارد و حق مزبور شامل آن است که از داشتن عقاید خود بیم و اضطـرابی نداشته باشد و در کسب اطلاعات و افکار و در اخذ و انتشار آن به تمام وسایل ممکن و بدون ملاحظات مرزی آزاد باشد .

در میثاق بین المللی حقوق مدنی و سیاسی  واقتصادی و اجتماعی و فرهنگی مصوب ۱۶ دسامـبر ۱۹۶۶ مـجمع عمومی سازمان مـلل متحد عنوان شده است که هر کس ازحق آزادی عـقیده و بـیان بـدون هـیچگونه مداخله ای برخوردارمی باشد . این حق مشتمل بر آزادی جستجو،دریافت ورساندن اطلاعات واندیشه ها از هرنـوع ، خواه شفاهی، کتبی ، چاپ یا به صورت هنری یا به هر وسیله دیگر فارغ از ملاحظات مرزی می باشد . به علاوه در این اعلامیه حق اعتصاب به عنوان یک روش مسالمت آمیز اعتراض مفروض گردیده و عنوان شده است که قانون صرف نظر از محتوای آن محترم نیست.

پس از این اعلامیه ها، اعلامیه های بسیاری در سطح منطقه ای اصدار یافتند از جمله اعلامیه حقوق بشر اروپا، اعلامیه حقوق بشر امریکایی، اعلامیه حقوق بشر افریقایی و اعلامیه حقوق بشر اسلامی؛ که در هر کدام از آن ها تلاش شده است حداقلی از حقوق اساسی بشر به عنوان معیار حدود قانونگذاری حاکمیت ها در نظر گرفته شود آزادی مردم به عنوان صاحبان واقعی حکومت تامین شود.

تاثیر این اعلامیه ها در قوانین اساسی کشور های مختلف نمود یافت و غالب کشور ها سعی بر این داشته اند که حقوقی از قبیل آزادی بیان و عقیده را به عنوان حداقلی از حقوق مردم مورد شناسایی قرار دهند و بسیاری از کشور ها پا را از این فراتر نهاده و آزادی مذهب و عمل بر اساس وجدان و آزادی دسترسی به اطلاعات و ممنوعیت شکنجه و حق تشکل بدون نیاز به مجوز و ... را مورد شناسایی قرار داده و نه به صورت صوری، که به صورت واقعی آنها را برای اتباع خود فراهم نمایند.

با نگاهی اجمالی به قوانین اساسی کشور های مختلف و مقایسه آن ها با یکدیگر می توان متوجه شد که غالب کشور های استوار بر پایه دموکراسی واقعی که بر اساس اعلامیه های جهانی و حقوق طبیعی مردم بنیان یافته اند؛ غالبا آزادی کامل بیان و عقیده را سر لوحه خود قرار داده اند از عنوان نمودن مذهبی خاص به عنوان مذهب رسمی امتناع ورزیده به تمامی افراد جامعه اجازه داده اند که با آزادی کامل پیرو مذهب خود باشند و اعمال شرعی خود را آزادانه انجام دهند و یا آنکه بر اساس وجدان خود قادر باشند از انجام برخی امور امتناع کنند و در برابر حکومت حق مقاومت داشته باشند.


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ شهریور ۹۳ ، ۰۹:۰۰
مریم روح بخش


افرادی که در  مقاوله نامه ی شماره 102 سازمان بین المللی کار تحت حمایت قرار گرفته اند عبارتند از:

1)گروه هایی از مزد بگیران که به موجب قوانین ملی مشخص شده اند و دست کم پنجاه درصد کل مزدبگیران را در بر می گیرد.

2)دسته های مشخص شده ای از جمعیت فعال توسط قوانین ملی که دست کم بیست درصد تمام افراد مقیم را در بر می گیرد.

3)تمام افراد مقیم که امکانات مالیشان در طی دوره پوشش از حد معینی بیشتر نباشد

 

افراد حمایت شده در مقاوله نامه شماره 128سازمان بین المللی کار عبارتند از:

1) تمام مزد بگیران از جمله کار آموزان.

2) دسته های مشخص شده ای از جمعیت فعال که دست کم هفتاد و پنج درصد کل جمعیت فعال را تشکیل دهد.

3) تمام افراد مقیم یا آن دسته از افراد مقیم که امکانات مالی شان در طی دوره پوشش از حد معینی بیشتر نباشد

در صورتی که دولتی با استناد به ماده 4 مقاوله نامه یاد شده ضمن اعلامیه ای از معافیت های پیش بینی شده استفاده کرده باشد افراد تحت پوشش حمایت عبارت خواهند بود از:

1) گروه هایی از مزد بگیران که توسط قانون ملی مشخص شده اند و دست کم 25 درصد از کل جمعیت مزدبگیران را شامل می شود.

2) دسته های مشخص شده ای از مزدبگیران در کارهای صنعتی که توسط قانون ملی مشخص شده اند و دست کم پنجاه درصد کل مزد بگیران در کارهای صنعتی را در بر گیرد

 

توصیه نامه شماره 131به دولت های عضو توصیه کرده تا مزایای تامین اجتماعی از کارافتادگی را به کارگران دارای قرارداد موقت و حتی به تمام افرادی که از نظر اقتصادی فعال محسوب می شوند تسری دهند

در کشور آلمان به عنوان یکی از کشور های بهره گیر از اسناد بین المللی کاهش کامل در توانایی کسب درآمد (عدم توانایی در کار کردن بیش از سه ساعت در روز در هر نوع وضعیت استخدامی) یا کاهش جزیی در توانایی کسب درآمد (عدم توانایی در کار کردن حداقل 6 ساعت در روز در هر نوع وضعیت استخدامی و برای بیمه شدگانی که قبل از دوم ژانویه 1961 میلادی متولد شده اند، عدم توانایی در کار کردن برای حداقل 6 ساعت در روز در شغل قبلیشان، می تواند افراد را مشمول دریافت مستمری بازنشستگی قرار دهد. اما آنچه حائز اهمیت است این است که بیمه شده باید حداقل پنج سال سابقه کار و پرداخت حق بیمه داشته باشد که الزما سی و شش ماه آن می بایست در طول پنج سال اخیر باشد.

مستمری از کار افتادگیبرابر است با جمع در آمد بیمه شده که شامل درآمد های سالیانه شخصی تقسیم بر متوسط درآمد های تمامی سال های مشارکت و اشتغال وی ضرب در عامل مستمری و ارزش مستمری می شود.

عامل مستمری برای مواردی که کسب درآمد به طور کامل کاهش یافته است، مساوی با یک برابر و در موارد کاهش جزیی مساوی با نیم برابر خواهد بود.

از اول ژانویه 2004 میلادی تا سی ام ژوئن 2005 میلادی، ارزش مستمری برابر با 13/26 پوند می باشد. ارزش مستمری به عنوان مبلغ مزایای ماهیانه برای متوسط یک سال از سالهایی که بیمه شده در آن درآمد داشته است محاسبه می شود که با تغییرات در دستمزد تنظیم می شود. اگر از کار افتادگی قبل از سن شصت سالگی اتفاق بیفتد، دوره ای که از زمان شروع ناتوانی وی تا سن شصت سالگی می باشد را به طور کامل جهت محاسبه مستمری در نظر می گیرند.

عامل طبیعی ورود  عدد یک به ازاء هر ماه که مستمری پرداخت می گردد تا سن 62 سالگی ماهیانه 003/0 کاهش داده می شود که این کاهش تا حداکثر 108/0 خواهد بود.

وفق قوانین این کشور در مواردی که از کار افتادگی به علت حوادث شغلی و بیماری های شغلی باشد سابقه پرداخت حق بیمه جهت برقراری مستمری از کار افتادگی معیار نیست و پیچیده شده و با هر مدت سابقه کار در صورت از کار افتاده شدن مشمول برقراری مزایای از کار افتادگی می باشد.

در صورتی که بیمه شده صد در صد از کار افتاده باشد معادل میانگین 6/66 در صد از درآمد سال آخرش را به عنوان مستمری از کار افتادگی دریافت خواهد نمود و اگر درصد ناتوانی مکتسب برابر بیست درصد یا بیشتر باشد درصدی از مستمری کامل متناسب با میزان کاهش توانایی کسب درامد وی به او تعلق می گیرد.

در از کارافتادگی شدید ده درصد از مستمری پایه در صورتی که کاهش میزان توانایی در کسب درامد معادل پنجاه درصد یا بیشتر باشد و بیمه شده کار نکند و در ضمن هیچگونه مستمری دیگری نیز دریافت ننماید، برای وی در نظر گرفته می شود و اگر بیمه شده بیکار باشد، مبلغ مستمری برای حداکثر مدت دوسال دیگر افزایش می یابد

آمریکا نیز به عنوان یکی از منرقی ترین دول پیشرفته و بهره گیر از اسناد بین المللی، مقرراتی منتاسب را برای عدم توانایی اشتغال در یک شغل مناسب و درآمد زا به علت نقص عضوی که انتظار می رود حداقل یک سال به طول انجامد یا منجر به فوت گردد را، مفروض دانسته است. در این گونه موارد بیمه شده باید حد اقل سابقه 3 ماه اشتغال به ازای هر سال از سن بیست و یک سالگی تا زمان از کار افتادگی داشه باشد که این باید حداقل تا چهل دوره سه ماهه در طول سنوات خدمتی او بوده و بیست دوره سه ماهه آن باید در ده سال قبل از شروع از کار افتادگی باشد.

مبلغ مستمری بر اساس میانگین در آمد های مشمول حق بیمه سالیانه از سال 1950 به بعد (یا سن بیست و یک سالگی اگر دیر تر باشد) می باشد و شاخص آن بر اساس آخرین نرخ تورم دستمزد تا زمان شروع از کار افتادگی به جز 5 سالی که کمترین درآمد را داشته است می باشد.

در مورد مزایای از کار افتادگی به علت حوادث ناشی از کار هیچ گونه حد اقل سابقه پرداخت حق بیمه نیاز نمی باشد مگر آنهایی که در معرض بیماری شغلی می باشند و در اکثر ایالات در صورتی که بیمه شده از کار افتاده کلی باشد براب 6/66 درصد از درآمد می باشد. در نه حوزه قضایی مبلغ مستمری بین 312روز تا 500 هفته محدود می شود.

دراز کار افتادگی جزئیمستمری متناسب با میزان کاهش دستمزد می باشد اما در صورتی که به علت حوادث و صدمات مشخص شده ای باشد به نرخ کامل البته برای تعداد هفته های کمتری پرداخت می شود


ماده 10 مقاوله نامه شماره 128 اعلام می دارد که مزایای از کار افتادگی باید به صورت پرداخت های دوره ای باشد و مبلغ آن برای ذینفع نوعی یعنی مردی که دارای همسر و دو فرزند باشد در مقاوله نامه شماره 102 چهل درصد مزد مبنا و در مقاوله نامه شماره 128 معادل 50 درصد مزد مبنا است. در توصیه نامه شماره 131 نیز پیشنهاد شده تا این مبلغ به 60 درصد مزد مبنا افزایش پیدا کند

همچنین درمواد 23 و 25 توصیه نامه یاد شده به دولت ها پیشنهاد شده تا در قوانین خود ، حداقل مبلغ مستمری از کار افتادگی را که بتواند نیازهای ضروری ذینفع را بر آورده سازد مشخص نمایند و برای مستمری بگیرانی که نیاز دائم به کمک یا مراقبت شخص دیگر دارند مبلغ مستمری افزایش یابد یا مزایای تکمیلی و خاص براساس شرایط مقرر شده توسط قوانین ملی در اختیار آنان قرار داده شود.

در مقاوله نامه شماره 102 و 128 و هم در ماده 24 توصیه نامه شماره 131 مقرر شده تا با توجه به تغییرات محسوس در سطح عمومی درآمدها یا هزینه ی زندگی،مبلغ مستمری هر از چندگاهی مورد تجدید نظر قرار گیرد.

در ماده 13 مقاوله نامه ی شماره 121 دولت ها مکلف شده اند با شرایطی که در قوانین داخلی شان پیش بینی می کنند مزایای غیر نقدی زیر را در اختیار از کار افتادگان قرار دهند:

1-خدمات توانبخشی با این هدف که در صورت امکان شخص از کار افتاده دوباره به فعالیت قبلی خود برگردانده شود و یا در غیر این صورت با توجه به توانایی ها و قابلیت هایش قادر به انجام فعالیت درآمد زای دیگر شود.

2-اقداماتی را برای به کار گماردن هر چه بیشتر معلولان در کارهای مناسب به عمل آورند.البته این الزام تنها ناظر به آن دسته از کشورهایی است که در اجرای ماده 4 مقاوله نامه شماره 128 موقتاً از شمول ماده 13 آن خارج نشده باشند

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ شهریور ۹۳ ، ۱۰:۲۲
مریم روح بخش


ارزش آب در گستره حیات بر پایه ای است که مسلما هیچ تمدنی را بدون وجود منبع حیاتی نمی توان تصور نمود.
 امروزه نیز ارزش آب صرف نظر از منشا حیات بودن به علت تولید، تلاش و صنعت، کشاورزی، برق، شهرسازی و ساختمان، بهداشت و بطور کلی در سراسر فعالیتهای بشری بیش از پیش احساس می شود. خالق حکیم نیز در قرآن کریم، حیات را وابسته به آب دانسته و تداوم حیات را منوط به آب قرار داده است و بدین سان آب مترادف با حیات گردیده است.

در زمره مهم ترین روش های حفاظت از آبها به وسیله دولت و یا حکومت، وضع قانون و منظور نمودن ضمانت اجرای قوی، در رابطه با انواع منابع و تاسیسات آبی است. منابع، صرف نظر از آنکه حیات را تدام می بخشند، معمولا با مساله امنیت ملی، سیاسی و دفاعی مربوط می شوند، بنابراین لزوم تعریف و بسط سیاست حقوقی در راستای حفاظت از منابع آبی ضروری است.

اصل چهل و چهارم قانون اساسی جهموری اسلامی ایران، سدها و شبکه های بزرگ آبرسانی را زیر مجموعه بخش دولتی قلمداد نموده و آنها را از شمول بخش های تعاونی و خصوصی جدا می کند.

وفق قوانین جاری نیز مقنن از این اصل جدا نشده است. مقنن جزایی برای جرایمی از قبیل اختلال در وسایل و تاسیسات مورد استفاده عمومی از قبیل شبکه های آب و فاضلاب ... و متعلقات مربوط به آنها اعم از سد و کانال و انشعاب لوله کشی ... که به هزینه یا سرمایه دولت یا با سرمایه مشترک دولت و بخش غیر دولتی یا توسط بخش خصوصی برای استفاده عمومی ایجاد شده، و یا عدم پرداخت حق انشعاب و اخذ انشعاب آب و برق و تلفن و گاز و مبادرت به استفاده غیر مجاز از آب و برق و تلفن و گاز، و یا صحنه سازی از قبیل  نهر کشی، حفر چاه، به تهیه آثار تصرف در  منابع آب، چشمه سارها، انهار طبیعی متعلق به دولت یا شرکت های وابسته به دولت یا شهرداری ها یا اوقاف یا اشخاص حقیقی یا حقوقی و یا  اقدام به عملیاتی که بدون اجازه از سازمان محیط زیست، موجب تخریب محیط زیست و منابع طبیعی گردد ، مجازات هایی را تعیین نموده است.

صرفنظر از قوانبن جزایی، در قوانین حقوقی نیز با توجه به سابقه تاریخی و نگرش خاص اسلام و مشکلات حقوقی رایجی که همچنان می توانند مبتلابه باشند، مقنن توجه خاص و مبسوطی را به این مساله داشته است و وفق قانون مدنی به پیروی از فقه اسلامی، آب را زمره اموال مباحه و قابل تملک اشخاص آورده وبا تصویب قانون آب و نحوه ملی شدن آب درسال1347، آیین بهره برداری از آبها تنظیم شد که وفق ماده یک این قانون آب به عنوان ثروت ملی و متعلق به عموم تلقی شده است که در واقع تحولی در مالکیت آبها محسوب می شود.

بدیهی است که با تصور  مالکیت‌ خصوصی‌ بر منابع‌ آب‌ طبیعی‌، وظیفه حفاظت از آن نیز خصوصی‌ تلقی می شود اما مسلما منابع آبی در زمره منابع و ثروت های ملی محسوب می شوند که حفاظت از آنها، در حیطه وظابف دولت ها و حکومت ها می باشد و وفق مواد یک و دو قانون قانون مالکیت عمومی و ملی آب و بر اساس اصل 45 قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران، آب های دریاها وآب های جاری در رودها وانهار طبیعی ودره ها وهر مسیر طبیعی دیگر اعم از سطحی وزیر زمینی وسیلاب ها وفاضلاب ها وزه آب ها ودریاچه ها ومرداب ها وبرکه های طبیعی وچشمه سارها وآب های معدنی ومنابع آب های زیر زمینی ازمشترکات بوده ودر اختیار حکومت اسلامی است وطبق مصالح عامه از آن بهره برداری می شود. مسئولیت حفظ واجازه نظارت بر بهره برداری از آنها به دولت محول می شود و بستر انهار طبیعی وکانال های عمومی ورودخانه ها اعم از اینکه دائم یا فصلی باشند ومسیل ها وبستر مرداب ها وبرکه های طبیعی در اختیار حکومت جمهوری اسلامی ایران است و همچنین است اراضی ساحلی واراضی محدثه که در اثر پائین رفتن سطح آب دریاها ودریاچه ها ویا خشک شدن مرداب ها و باتلاق ها پدید آماده باشد در صورت عدم احیاء قبل از تصویب قانون نحوه احیاء اراضی در حکومت جمهوری اسلامی .

 

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ شهریور ۹۳ ، ۰۹:۵۵
مریم روح بخش

در حیطه حقوق بشر، حقوق اقتصادی به سلسله حقوقی اطلاق می شود که به منظور رفع بی عدالتی های اقتصادی برای فرد شناخته شده است. بر اساس ماده دو میثاق حقوق اقتصادی اجتماعی،که دولت ایران نیز به آن پیوسته است، دولت های متعاهد باید با استفاده از حداکثر منابع موجود خود به منظور تامین تدریجی حقوق شناخته شده در این میثاق با کلیه وسایل مقتضی اقدام نمایند.

به لحاظ منابع موجود در ایران، وجود چهارده نوع آب و هوای گوناگون، وسعت سرزمینی، مرز آبی طویل 1880 کیلومتری در جنوب کشور، بهره مندی از ذخایر قابل توجه از کلیه منابع کانیبه ویژه نفت و گاز در دریای خزر نام برد.این توانمندی های بالقوه می بایست در تحقق حقوق اقتصادی شهروندان ایرانی عامل موثری تلقی شود.

بی شک می بایست کار را در زمره ویژگی های زندگی نوع بشر به شمار آورد، انسان حیوانی سیاسی است که با وجود تنوع مجموعه های اکولوژی و پیشرفت و تحول در سطح اقتصادی جوامع، به کار می پردازد؛ فلذا ضروری است که اوضاع اقتصادی جامعه ای که کار در آن انجام می شودبه گونه ای باشد که نیاز افراد را تامین نموده و سبب توزیع منصفانه ثروت شود.

اهم موارد مربوط به تامین حقوق اقتصادی در قانون اساسی ایران عبارتند از: تضمین شغل و سیاست اشتغال (اصل 3)، امنیت شغلی (اصل 22)، حق تشکل های صنفی (اصل 26)، حق اشتغال و آزادی انتخاب اشتغال و تساوی شغل (اصل 28) و تعیین کار مناسب و منع کار اجباری (اصل 43).

در زمره مهمترین کاستی های حقوق اقتصادی در ایران، مساله آزادی انجمن ها (حق تشکل) و مذاکره دسته جمعی و به علت عدم وجود سندیکاها و تشکیلات کارگری و کارفرمایی، بالا بودن نرخ بیکاری و پایین بودن نرخ مشارکت زنان در کار، پایین بودن سهم هزینه تامین اجتماعی در تولید ناخالص داخلی کشور می باشد.

 با توجه به عدم انطباق الگوی حکومتی پی ریزی شده با مدل های مالوف مبتنی بر دموکراسی، تفاوت منشا و خاستگاه حاکمیت، علی رغم ذکر حقوق رفاهی، نمی توان قانون تامین اجتماعی ایران را بیانگر ارائه تصویری از یک دولت رفاهی دانست.

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ شهریور ۹۳ ، ۰۹:۴۰
مریم روح بخش


دادگاههای اداری قوانین فرعی را بررسی کرده و در مورد تطابق آنها با قانون اساسی تصمیم گیری می کنند. این نظارت بی طرفانه، صرفاً، بررسی تطابق قوانین فرعی با قانون اساسی است و باید از بررسی تطابق قوانین عالی با قانون اساسی که در دادگاههای قانون اساسی صورت می گیرد، تمیز داده شود. این مورد اخیر در قانون اساسی آلمان معین  شده است

مطابق نظارت قضایی ، این رسیدگی با طرح یک تقاضا درخواست می شود و ممکن است خواهان، در مواردی که قانون معین  شده است، بررسی تطابق اساس نامه یا تصمیمات صادره بر مبنای قانون ساختمان سازی یا هر قاعده ی حقوقی ای که از نظر درجه از قانون ایالت پایین تر است را با قانون اساسی تقاضا کند

خواهان باید صلاحیت قانونی اقامه ی دعوای خود را اثبات کند. صلاحیت قانونی برای اقامه ی دعوا مستلزم این است که خواهان (یک فرد حقیقی، شخص حقوقی یا مرجع عمومی) توسط منبع قانونی موضوع تجدیدنظر، متحمل یک ضرر شده یا به زودی خواهد شد. این دعوا باید علیه مرجع عمومی، شرکت یا سازمانی که قاعده ی حقوقی مورد تجدیدنظرخواهی را صادر کرده، اقامه شود. درخواست نظارت قضایی در صورتی از نظر قانونی موجه است که قاعده ی حقوقی مربوطه، غیرقانونی باشد. این امر نیز یکی از مسائل حقوق اداری ماهوی است

قانون آیین دادرسی دادگاههای اداری، ملاک معینی برای اهلیت طرف دعوا واقع شدن معین  می کند. اولاً، خواهان و خوانده ای وجود دارند که معمولاً نقش آنها این گونه است: شهروند مدّعی، به دنبال وسیله ی جبران قضایی از خوانده، که ممکن است دولت که از طریق ارگانهای خود مانند دولت فدرال ایالتها یا مقامات محلّی عمل می کند یا یک شرکت مشمول حقوق عمومی باشد، است. به علاوه، شخص ثالث نیز می تواند در دعاوی شرکت کند. این شخص ثالث، «شخص ثالث احضار شده» است. دادگاه برای طرفهای ذی نفع که طرف دعوا نیستند، ولی ممکن است منافع حقوقی آنها تحت تأثیر قرار بگیرد، احضاریه می فرستد. پس از این، چنین اشخاص ثالثی در جریان دعاوی شرکت می کنند. این احضاریه باید وضعیت جاری پرونده و دلایل احضاریه را برای اشخاص ذی نفع مشخص  کرده و نشان دهد. بالاخره ، ممکن است وکلای مرجع عمومی نیز در جریان دعاوی شرکت کنند. این افراد در محاکمات دادگاههای اداری و دادگاههای عالی اداری، نماینده ی منافع عمومی و در محاکمات نزد دادگاه عالی اداری فدرال، وکیل عمومی ارشد نامیده می شوند.

ممکن است در جریان رسیدگی دادگاه اداری، بیش از یک شرکت کننده، در طرف خواهان یا خوانده، شرکت کنند. در این صورت، به عنوان طرفهای متعدد  شناخته می شوند. چنین تعددی مجاز است. همه اصحاب دعوا، باید دارای اهمیتهای خاصی باشند، در غیر این صورت دعوا مسموع نخواهد بود. بدین جهت این اهلیت، «اهلیت طرف دعوا بودن» است این همان صلاحیت شرکت در جریان دعاوی یا موضوع حقوق و تکالیف فردی و شکلی قرار گرفتن است. افرادی که قادر به شرکت در جریان رسیدگی هستند، عبارتند از اشخاص حققی، اشخاص حقوقی، مؤسسات و مراجع عمومی، در مواردی که توسط  قوانین ایالت معین  شده است. طرفهای شرکت کننده در جریان رسیدگی باید «اهلیت تعقیب کردن و مورد تعقیب واقع شدن» را داشته باشند. این اهلیت عبارت است از اهلیت اداره ی شخصی دعوا یا تعیین یک نماینده برای اداره ی دعوا. این توانایی بر انجام اَعمال موثر  در دادگاه، عموماً ربطی به «صلاحیت حضور» ندارد. این مورد اخیر صلاحیت عملی شخص در نزد دادگاه اداری یا دادگاه عالی اداری است. در دادگاه عالی اداری فدرال فقط وکلا حق حضور در دادگاه دارند. زیرا در این دادگاه به علت اهمیت تصمیمات، نمایندگی توسط  حقوق دانان اجباری است. 

هر دعوای اداری باید دارای چند شرط شکلی عمومی باشد. اولاً دعوا باید به صورت مکتوب نزد دادگاه طرح یا در دفتر دادگاه ثبت شود؛ مورد اخیر فقط در دادگاه اداری نخستین امکان پذیر است. علاوه بر این، پس از این شرایط، دادخواست باید خواهان و خوانده را معین  و سبب دعوا را مشخص  کند. همچنین، دعوا باید متضمّن خواسته ی مشخص  و معین  باشد. از این گذشته، خواهان باید سبب دعوا را اظهار و معین  کند و موضوعات و مدارک قضایی ای را که به عقیده او مبنای ادعای قو - مبنای وعات و مدارک قضایی ای را که - به انده را معیّن و سبب دعوا را مشخّص کند. همچنین، دعوا باید متضمّن خواسته ی مشخّصانونی او را فراهم می کنند، اظهار کند. بالاخره ، فعل اداری مورد تجدیدنظر و تصمیم اتخاذ شده در مورد اعتراض نیز باید ضمیمه شوند.

شرط دیگر این است که دعوا باید علیه خوانده ی مناسب طرح شود. تبیین این امر در برخی موارد دشوار است. خوانده ی مناسب، با توجّه به دعوای ابطال و دعوای صدور فعل اداری مشخص می شود؛ بدین گونه که:به عنوان یک اصل، معمولاً دعاوی، علیه دولت فدرال، ایالت یا شرکتهایی است که مراجع عمومی آنها فعل اداری موضوع تجدیدنظر را صادر کرده یا از صدور فعل درخواست شده امتناع ورزیده اند.ولی دعوا، در صورتی باید علیه مرجع عمومی صادر کننده ی فعل اداری یا ممتنع از صدور آن، اقامه شود که این امر توسط  حقوق ایالتمقرر شده باشد. اگر چه مقررات ماده 78 قانون آیین دادرسی دادگاههای اداری، به طور صریح فقط نسبت به دعواهای ذکر شده ی قبلی اِعمال می شوند، مشخص  است که باید طبق قیاس در دعاوی دیگر نیز مورد استفاده قرار گیرند.

آخرین شرایط شکلی این است که دعوا فقط در صورتی مسموع است که دعوای دیگری با همان موضوع، پیش تر در دست رسیدگی نباشد؛ حکم قطعی دیگری در مورد همین دعوا صادر نشده و خواهان انصراف خود را از دعوا، اعلام نکرده باشد. بالاخره ، باید برای اقامه ی دعوا نفع قانونی نیز مفروض باشد

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ شهریور ۹۳ ، ۰۹:۳۱
مریم روح بخش